محل تبلیغات شما

اول که بگم عجب عنوان مزخرفی!بعدم که چند تا اتفاق هست که باید صحبت کنم راجبشون

 

اول: دیشب با یکی که خیلی به هم نزدیکیم صحبت میکردم اون آدمیه که درسشو ادامه نداده دوستی نداره و در کل اینطوری که اگه من جاش بودم قطعا الان خودکشی کرده بودم زندگی سختی داره! اما دیشب که بهش گفتم خودکشی دوس نداری(نه به خاطر اینکه هولش بدم سمتش اتفاقا برای اینکه آویزونش کنم از زندگی) گفت که نه خودم میدونم اوضاع فوق العاده نیست اما من زندگیمو دوست دارم! همین، فقط بعدش حس کردم چقد از بیرون بد راجبش قضاوت کردم و چقد نذاشتم بیشتر عاشق زندگیش باشه!

دوم: دیشب نزدیک ۶ تا مقاله ی علوم انسانی از ترجمان خوندم مغزم جر خورده-_- اما دوستش داشتم بنظرم دنیای علوم انسانی خیلی گسترده و بامزس!

سوم: این روزا همش به این فک میکنم که اگه فارق التحصیل شیم احتمالا کسی منو یادش نیاد. من زیاد با آدما جوش نمیخورم با همه خوب رفتار میکنم اما از دوستی سطحی حقیقا متنفرم اینکه هر وقت جمع میشیم جز پروژه و تمرین حرفی برای زدن نداریم.حتی غیبت و صحبت راجب استادا و بقیه.بیشتر دلم میخواد وقتی با کسی هم صحبت میشم ازش یه چیزی یادبگیرم یا لاقل هم صحبتی باهاش حس خوبی بهم بده.برای همین سراغ خیلی آدما نمیرم و باهاشون هم صحبت نمیشم اما از این از یاد رفتنه ام خوشم نمیاد!

چهارم: شاید باورتون نشه ولی بعد از گذشت دو روز اون تصادف کذایی هنوز دست به گریبان ماست! هی اتفاقات جدید و کاراکترای جدید به داستان اضافه میشن و اینکه افسر پلیس گرامی کروکی تصادف نمیکشه ببریم بیمه=/ و بازم خدا نکنه خدا به آدمای نفهم قدرت بده! شاید بگید چقد بی ادبی میگم نفهم که حرف بدی نیست حرف مارو نمیفهمه پس نفهمه=|فک کنم چون کم خوابیدم زیاد فکر کردم مغزم به طور استفراغ گونه ای کلماتو میریزه بیرون! 

یه پنجمم بود ولی یادم نمیاد!=/همشم تقصیر اینه که داغ دلم در خصوص گروه دانشگاه تازه شد و بعد در خصوص تصادف=/

خب وقتشه غر نهایی رو بزنم=/درسااااااام=/

محرم ۹۸- چیذر- شب حضرت قاسم

غافلگیری اول پاییز ۹۸

در حال و هوای اول پاییز

صحبت ,هم ,اینکه ,دیشب ,چقد ,تصادف ,هم صحبت ,که اگه ,اما از ,در خصوص ,علوم انسانی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

معتبرترین بروکر فارسی - آموزش فارکس